به گزارش سرویس کتابخانه «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ زندگی و سرنوشت طیب حاجرضایی از موضوعات جذاب تاریخ انقلاب است که بهرغم روایتهای گوناگون و پراکنده، هنوز ابعاد و زوایای آن در پس پرده ابهام باقی مانده است. مجموعه دو جلدی «طیب خان» به قلم مسعود دهنمکی با نگاهی متفاوت، زمانه و زندگی طیب حاجرضایی را واکاوی میکند.جلد نخست این مجموعه، دوران کودکی طیب را تا سال ۱۳۳۹ روایت میکند تا چهره اولیه او را شفافتر برای مخاطب ترسیم نماید. و جلد دوم به وقایع و سالهای پایانی طیب و فاصله گرفتن او از دربار و شکلگیری شخصیت متفاوت وی میپردازد.
طیب حاج رضایی تا اواسط دهه سی، مناسبات فراوانی با دربار پهلوی داشت و تا این مدت خدمات بیشتری به رژیم نموده بود. رژیم نیز به صورت متقابل سعی در راضی نگه داشتن و تطمیع وی بود تا در شرایط مشابه کودتای ٢٨ مرداد بتواند از او که به عنوان عنصر پشتیبان دربار تلقی می شد استفاده نماید. به همین علت، پس از کودتای سال ٣٢، برای قدردانی از زحمات گذشته طیب و به خصوص بازگرداندن تاج شاهی به محمدرضا شاه، از وی تقدیر به عمل آمده و امتیازات اقتصادی فراوانی در اختیارش قرار گرفت.
با گذشت زمان، این امتیازات موجبات قدرت گیری طیب را به وجود آورد. از سوی دیگر روابط وی با علما و روحانیون سیاسی و غیرسیاسی باعث ترس رژیم از او شد. به همین خاطر ساواک تلاش نمود تا با آزار وی از لحاظ روحی و اقتصادی او را در تنگنا قرار داده و تضعیف نماید. اما این اقدام حکومت، باعث دوری هر چه بیشتر طیب از دربار و شاه و نزدیک شدن به جبهه مقابل را فراهم نمود تا اینکه وی در ١٥ خرداد ١٣٤٢ رسالت تاریخی خود را به اتمام رساند و دین خویش را به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ادا نمود.
گرایش مذهبی وی بیشتر از گرایشش به حاکمیت شاه بود، لذا این گرایش هنگامی که تحت تعلیم و تأثیر روحانیت قرار گرفت که در حوزه با افکار نو در حال رشد بود؛ موجب تحول وی شد و هنگامی که امام (س) در ١٥ خرداد ١٣٤٢ دستگیر شد، تأثیر خود را نشان داد.

ماجرای دیدار طیب و امام خمینی چه بود؟ / وقتی طیب حاجرضایی نقشه ساواک را نقش بر آب کرد
در بخشی از این کتاب میخوانیم، بیژن حاجرضایی فرزند طیب خان به نقل از مادر، جزئیات این دیدار را چنین بیان میکند: «بر اساس یک نقشه از پیش طراحی شده نصیری مامور حکومتی، سعی کرد با اعمال فشار عاطفی به ما، طیّب را وادار به اعتراف به دریافت پول از امام برای راهاندازی قیام ۱۵ خرداد نماید و با رو در رو کردن با امام به این اتهام اقرار نماید و موجبات آزادیَش فراهم شود.
گفتم: «خب همکاری کن. تو را به خدا هرچه میگویند گوش کن تا آزاد بشوی. به خدا ما هر روز داریم با این بچههای قد و نیمقد راه میافتیم در خانه این تیمسار و آن وزیر و وکیل که کاری برای تو بکنند».
اما صدایش را بلند کرد و گفت: «آخر میگویند بگو از (آیتالله) خمینی پول گرفتی که ۱۵ خرداد را راه بیندازی». باز گفتم: «خب بگو، به خدا من نمیتوانم با این شش تا بچه و تنهایی زندگی کنم. تو را به خدا طیّبخان، تو را به خدا». البته وکیل پرونده قبلاً با ما صحبت کرده بود. گفته بود: «شما با طیّب صحبت کنید اگر قبول کند با (امام) خمینی روبهرو شود و ایشان را متهم به پرداخت پول بکند، همهچیز حل میشود!»
من به او التماس کردم: «میخواهند تو را اعدام کنند. میفهمی؟ این بچههایت همه یتیم میشوند. یک کلمه حرف بزن و برگرد سر خانه و کار و زندگیاَت. بعد هم حرفت را پس بگیر و توبه کن».
پدرم کمی فکر کرد و گفت: «باشه!» ما هم از این حرف خیلی خوشحال شدیم. لباسهای اتو شده و ظرف غذا را تحویل دادیم و رفتیم.
خبر به گوش تیمسار نصیری رسید. شنیدم با خوشحالی به زندان آمد. متنی را برای او آماده کرد و گفته بود تو رو با (امام) خمینی روبهرو میکنیم. همین حرفها رو بزنی آزاد میشی. قدرتت را هم زیادتر میکنیم.
جلسهای برای رویارویی این دو نفر میگذارند. این ماجرایی است که عیناً از مرحوم پدرم شنیدم. مرحوم پدرم را در محلی در عشرتآباد یا جای دیگری میبرند. پدرم میگفت: به همراه مأموران وارد اتاقی شدم، پردهای را کنار زدم و دیدم یک مرد روحانی نورانی آنجا نشسته است. از در که وارد میشوند، مأموران منتظر بودهاند که مرحوم پدرم به ایشان پرخاش کند و بگوید: «آخر مرد! پول دادی و چنین و چنان کردی» اما همینکه وارد میشود، فریاد میزند: «آقا! قربان جدتان بروم. شما کی به من پول دادید؟ اصلاً کجا مرا دیدید که پول بدهید؟ ما کی همدیگر را دیدیم؟ به این نامسلمانها بگویید که نه شما به من پول دادید نه من از شما پول گرفتهام». یعنی میگذارد در دهان آقا که من اقراری نکردهام و نگفتهام که پول گرفتهام و ۱۸۰ درجه برعکس چیزی که به او یاد داده بودند، میگوید. وقتی بیرون میآید، نصیری پشت در بوده است و میگوید: «با دستهای خودت گورت را کندی» مرحوم پدرم جواب میدهد: «عیب ندارد تیمسار. من باید ۲۰ سال قبل در زندان بندرعباس میمردم، نمردم که این ۲۰ سال بگذرد و صاحب فرزندانی بشوم و امروز تکلیفم را ادا کنم و بمیرم. مردن برایم مهم نیست».

«طیب خان» کتابی برای نسل جوان
گرچه در اسناد ساواک و سایر منابع سندی مبنی بر صحت یا عدم صحت چند مواجهه حضوری طیّب با امام وجود ندارد اما فرزندان، همسر و برادر طیّب بهطور شفاف و با روایت واحد به نقل از طیّب حاجرضایی جزئیاتی از این رو در رویی را روایت میکنند.
دهنمکی در این کتاب با استفاده از اسناد مکتوب و تاریخ شفاهی، به واکاوی زندگی طیب پرداخته است. این مجموعه دو جلدی با قلم خاصی برشی از مهمترین سالهای تاریخ معاصر ایران را روایت میکند که خواندن آن به نسل جوان توصیه می شود.
گزارش از معصومه احمدی



